هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد...

خط خطی های ناشیانه طفلی گریزپا

هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد...

خط خطی های ناشیانه طفلی گریزپا

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

هفته دوم - الرفیق

جمعه, ۱۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۳۳ ب.ظ

بسم ربی ...


اغلب فکر می کنیم چرا؟

چرا نشد؟
چرا نمی شود؟
و البته غافلیم ...

 

هفته دوم پاییز تموم شد. هنوز بارون نیومده

نگاه مردم به آسمونه...


ذهن آدم که درگیر باشه از هر دری یه حرفی میزنه

در رفاقت، در دانشگاه، در دروازه، دهن مردم!!!

در دانشگاه رو که باید گل گرفت.

در درواز رو هم میشه بست.

اما مراقب رفاقتتون باشید که دهن مردم رو نمیشه بست.

 

الرفیق ثم الطریق

 

شاید مهم ترین بخش زندگی آدم دوستاش باشن.

کاش یه کم بیشتر مراقب زبونمون بودیم.

شاید، کاش ...

خسته شدم از این همه واژه تکراری و حرف خسته کننده.

 

آخرای هفته یه دفعه تصمیم گرفت رفاقتش رو به رخم بکشه.

تصمیم گرفت بهم یادآوری کنه چقدر مراقبم هست.

 

دستم رو گرفت، کشوند کشوند برد تا اون سر شهر

گفت تو بودی می خواستی بدونی چرا؟

تو بودی دلخور شده بودی؟
بیا تا نشونت بدم

 

رفیقی که

یک ساعت و نیم داشت از حکمت خدا می گفت و خودش نمی دونست.

و منی که 

حیرت کرده بودم از نقشه ای که خدا برام کشیده بود.

 

نگاه مردم به آسمونه

می دونی چرا؟

چون می دونن هرکی در حقشون نامردی کنه تو نمی کنی

 

یه چیزی رو تو این چند سال عمرم خوب فهمیدم

تا دلت پاک نباشه چشمت بارونی نمیشه

اگر هم بشه زلال نیست

 

دل شهرمون سیاه شده

رفاقت هامون شده دشمنی

 

ذهن آدم که درگیر باشه از هر دری حرفی میزنه.


خدایا مراقب رفیقام باش حتی اونایی که...

هفته نامه اول - ورودیه

چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۰ ب.ظ

بسم ربی ...

هر هفته سعی می کنم دست نوشته ای رو اینجا بزارم که احتمالا موضوعش حوادث و رویداد های همان هفته بوده
ان شاالله که خریدار داشته باشد
.



دانشجوی ترم اول نیستم که ذوق و شوق دانشگاه رفتن یا ترس از اساتید، مجبورم کند راهی "دانش گاه" شوم.

هرچند از همان چند سال پیش هم وقتی "ترم اولی " خطابمان می کردند، دو سه هفته ای به اختیار دیرتر رهسپار مهد علم شدیم.

حلوا که خیرات نمی کنند!

دانش گاه است دیگر، استاد می آید داستان سرایی می کند و می رود

این نکته را دانشجوهای با تجربه تر و ترم بالایی خوب می فهمند.

آفرین به بصیرت حضرتمان که از همان بدو ورود به دانشگاه این حقیقت تلخ را دریافتیم.

حالا هم نشستیم تا خانواده مجبورمان کنند به رفتن... (پدر: پسر تو پس کی می خوای بری دانشگاه؟؟)

 

الغُصه

چه عهد ها که اول هر هفته ، اول هر ماه، اول هر سال و هرترم، با خود بستیم

و وقتی ترم، سال، ماه و هفته به آخر رسید آن کلاغ معروف به سر منزل مقصود نرسید و ما ماندیم کوله باری از عهدشکنی که "تف" بر او باد.

بعد انتظار داریم که ... کلا انتظار زیادی داریم

البته صدبار اگر عهد شکستی باز، آ
حتی یک دروازه بان هم می تواند با یک شروع مجدد عالی خالق یک گل باشد

جای این که "تیرک" دراوزه باشی بیا لااقل "کفش" دروازه بان باش ونقشی در گل زدن به طاق این مرز و بوم داشته باش.
که فردا نشوی آن استاد مذکور که "داستان" می سراید

عزیز دلم این مملکت آباد نشود مگر اینکه خود را آباد کنیم.

والسلام

 
پ ن:  با کمال احترام به تمامی اساتید بزرگوار و متعهد که اگر نبودند ...