هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد...

خط خطی های ناشیانه طفلی گریزپا

هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد...

خط خطی های ناشیانه طفلی گریزپا

حضرت مادر(س)

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۴۰ ق.ظ

وقتی تو نیستی

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۳۰ ب.ظ
بسم ربی ...

وقتی تو نیستی وارنه ام !
هیچ چیز سر جایش نیست
مثلا حواسم، اصلا معلوم نیست کجاست
نه که ندانم کجاست، می دانم، پیش توست
ولی 
نمی دانم تو کجایی.
وقتی تو نیستی ویرانه ام!
به پاییز می ماند احوالم 
مثل برگ های خشکم  
و زیر پای دلتنگی صدای خش خش قلبم ...
وقتی تو نیستی
"وقتی قرار نیست که فردا ببینمت 
جان دادنم برای تو امروز بهتر است"*

اللهم عجل لولیک الفرج
_________________________________
*بیت از مسعود اصلانی

یاری نیست

پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۳۹ ب.ظ

بسم ربی ...

به ساز قلب شکسته دگر چو تاری نیست!
به روزگار خزانم دگر بهاری نیست
به هر که دل بسپاری به خود جفا کردی
به عشق و عاشق و معشوق اعتباری نیست
برای سوز دل من چه چاره داری تو
دوا و مرهم زخمم دگر خماری نیست
و اشک گوشه چشمم دوباره حلقه زده
به من ز صبر نگو، که، دگر قراری نیست
نشسته ام که برایت غزل بسازم باز
و این سرودن از تو که اختیاری نیست
"اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی "
مرا به خانه قلبم به جز تو یاری نیست

ر.مهدوی
20/فروردین/93

جمعه ها

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۵۰ ب.ظ

این جمعه ها بدون شما بی صفا شده

اصلا تمام ثانیه ها بی وفا شده

"غیر از غروب جمعه مرا مرده فرض کن"

با هر غروب جمعه دلم کربلا شده

سر داده سر سپرده دلم در غروب عشق

فریاد ای غریبه زود آشنا شده

خاک سیاه قلب من از برکت شما

از بس که آمدی به دلم کیمیا شده

روحی فداک حضرت ارباب جان دل

دردم فقط به گوشه چشمت دوا شده

روح الله مهدوی
8فروردین

مادر

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۴۱ ب.ظ

بسم ربی ...

به نام نامی کوثر به نام جان مادر

زسیده سوز دل من به آسمان مادر

چقدر حرف نگقته برای من مانده 

چقدر داغ تو سخت است مهربان مادر

پس از توبغض نشسته است در گلوهامان

رسیده درد(زخم) فراقت به استخوان مادر

پدر پس از تو دگر حیدر همیشه نبود

بهار زندگی تو شده خزان مادر

صدای هق هق بابا برای بار نخست 

بلند گشته به آوای "ای جوان مادر"
...

بی دل

يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۵۵ ب.ظ

بسم ربی ...

پسر بچه ای نفس نفس میزند : هه هه هه

مادر دست بر زانو می گذارد: یاعلی 

و بلند می شود

پسر بغض کرده

 مشت گره کرده

مادر اما با این که نمی بیند 

با اینکه درد دارد

 دلداری می دهد: آرام کمی آرام تر، چیزی نیست پسرم 

به گمانم فقط کمی کمرم...

پرواز کن

يكشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۲۱ ب.ظ
بسم ربی ... 

گاهی دلت را هوای پرواز است، هوای پریدن، هوای بالا رفتن. 
می خواهی دستانت را مثل پرنده ها باز کنی و بپری.
اما آنقدر گرفته - دلت را می گویم- که هیچ جا نمی رود، همین جا کنار خودت می ماند، توی چاه.
گرفتاری
دلبستگی داری
پاگیر چیزهایی شدی که جدا شدن از آن ها جانت را می گیرد.
اما نمی دانی پرواز را بهایی نیست جز جان. 
جانت را بگیر کف دستت، برو خیالت راحت باشد می ارزد.
یک جان ناقابل را می دهی و سبک بال می شوی
اوج می گیری، می روی بالا
و از آن بالا هر که را قبلا بزرگ می پنداشتی ریز می بینی
و آنکه را دور می دیدی حالا نزدیکتر از رگ گردن می بینی
ارزشش را دارد 
جانت را بگیر کف دستت
دستت را بگیر بالا
خوب خریداری دارد...

پرواز کن