یاری نیست
پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۳۹ ب.ظ
بسم ربی ...
به ساز قلب شکسته دگر چو تاری نیست!
به روزگار خزانم دگر بهاری نیست
به هر که دل بسپاری به خود جفا کردی
به عشق و عاشق و معشوق اعتباری نیست
برای سوز دل من چه چاره داری تو
دوا و مرهم زخمم دگر خماری نیست
و اشک گوشه چشمم دوباره حلقه زده
به من ز صبر نگو، که، دگر قراری نیست
نشسته ام که برایت غزل بسازم باز
و این سرودن از تو که اختیاری نیست
"اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی "
مرا به خانه قلبم به جز تو یاری نیست
ر.مهدوی
20/فروردین/93
- ۹۳/۰۱/۲۱